باز هم بر سرای رحمت تو ، آمدم ای کریم بنده نواز
کی سزاوار بخششت هستم ، که به رویم نموده ای درباز
همه رفتند و بارخود بستند ، چه کنم بار من زمین خورده
این منم ای رئوف بخشنده ، بـنده ای بـاز دل غـمین مـانده
با زمین خورده ای چه خواهی کرد ، آنکه سرمایه اش تباه شده
ای که از حال من خبرداری ، روزگارم ببین سیاه شده
چشم من بس که بر حرام افتاد ، دیگر از او گهر نمی آید
بس زبانم به لغو عادت کرد ، از دعایم اثر نمی آید
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
ادامه مطلب